ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 14 آذر 1392
ز : 10:34 بعد از ظهر |
+
آنان که بر دست امواج رفتند رو سوی دریا
ساحل نشینان نبودند چشمان حیران فردا
از هفت دریای عرفان تا هفت وادی حیرت
بر موجی از خون گذشتند توفان سواران غیرت
آغازشان هجرتی سرخ پایان شان رجعتی سبز
یعنی که آخر ندارد افسانه ی امتی سبز
آنان که شعر خدا را در خون و آتش سرودند
چشمان تشبیه ها را بر جلوه ی حق گشودند
آنان به پیشانی خویش یک تکه خورشید بستند
تا انتهای سیاهی رفتند و شب را شکستند
این خاک از خون آن ها یکسر شقایق نشان است
یعنی بهاران این دشت تا قرن ها جاودان است
حالا بیا تا من و تو با یاد این بی قراران
شعر لطیفی بگوییم با نام تندیس باران
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
تندیس باران,
شاعر ,
شب و شعر ,
ژنرال ,
,