ژنـــــــرال...
)) عـآشــقــ نبـــوב ے تــو مـنــ عــآشـقـــتــ بـــوבمــ ((

سایت های برتر ایرانی
سایت های برتر ایرانی

کدستان

امکانات جانبی
منوی اصلی

بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ

همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ

شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ

شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼

ژنــــــــرال...



بہ شبــــــ و شــعـــر ژنــــــــرال... خوش آمدید. امیدوارم از اشعار لذت کافی را ببرید پیشرفت من به نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شماست لطفا مرا در هر چه بهتر شدن وبلاگ یاری دهید לּלּלּלּ با تشکر مدیر وبلاگــــــ . . . . .

دسته بندی
لینک دوستان

آرشیو مطالب
فروردين 1395 مرداد 1394 خرداد 1394 مرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390
نویسندگان
لینک های روزانه
برچسب ها
دیگر موارد

این صفحه را به اشتراک بگذارید
سیستم افزایش آمار هوشمند تک باکس
میوه غلتانـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : یک شنبه 29 مرداد 1391 ز : 9:57 قبل از ظهر | +

تصور کن بهاری را که از دست توخواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست توخواهد رفت
شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت
همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت
به دست آور اناری را که از دست تو خواهد رفت
به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت



:: موضوعات مرتبط: میوه غلتانــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
طمع بخششــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : یک شنبه 29 مرداد 1391 ز : 9:57 قبل از ظهر | +

ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را
در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان آن گلی که مرا خوار کرده است



:: موضوعات مرتبط: طمع بخششــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
توفصل سبزبهاریـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : یک شنبه 29 مرداد 1391 ز : 9:51 قبل از ظهر | +

بخند... اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن
بخند . . . گر چه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا؟ تکدرخت من! باید
چو برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو فصل سبز بهاری، که گفته پاییزی؟
تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
و گرنه از دگران کم نداشتی چیزی



:: موضوعات مرتبط: تو فصل سبزبهاریــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
خدا کسی استـــــــــــ...
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : یک شنبه 29 مرداد 1391 ز : 9:51 قبل از ظهر | +

رسيده‌ام به خدايی كه اقتباسي نيست
شريعتي كه در آن حكم‌ها قياسي نيست
خدا كسي است كه بايد به ديدنش برويم
خدا كسي كه از آن سخت مي‌هراسي نيست.
فقط به فكر خودت باش،اي دل عاشق
كه خودشناسي تو جز خدا شناسي نيست
به عيب پوشي و بخشايش خدا سوگند
خطا نكردن ما غير ناسپاسي نيست
دل از سياست اهل ريا بكن،خود باش
هواي مملكت عاشقان سياسي نيست



:: موضوعات مرتبط: خدا کسی استــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
منجلابـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 28 مرداد 1391 ز : 9:0 بعد از ظهر | +

عــــــــــــاصی شدم ، بریـده ام از این همه عـذاب

 از گـریـه هــــــــــــای هـرشبـه ام روی رختـخواب

ده سال مـی شود کــــــــــــه بـرایـم غـریبـه ای

ده ســـــــــــال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب

شایـد تـو هـم شبیـه دلــــــــــــم درد می کشی

 شـــــــــــاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب

‎از مـن چــــــــــــه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟

جـز بیقـراری و غـم و انــــــــــــدوه و اعتصـاب؟

جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بــــــــــــد

 جـز قـرصهـای صـورتـی ضــــــــــــد اضطـراب؟

اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بــــــــــــدم بـدم!

بگـذار تـا فـرو بـروم تــــوی منــجلابـــــــــــ



:: موضوعات مرتبط: منجلابــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: منجلاب, شب شعر, ژنـــــــــــرال, ,
.:: ::.
این روزهـــــــــــا
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 28 مرداد 1391 ز : 8:0 بعد از ظهر | +

پاره های یک تن و دور از همیم این روزها

مثل اوضاع زمانه درهمیم این روزها

فکر نان از عشق می کاهد مقصر نیستی

آه... ما بازیچه ی بیش و کمیم این روزها

می دویم و جاده انگاری دهن وا می کند

در هراس راه پر پیچ و خمیم این روزها

می رسد تا استخوان این زخم ها، اما هنوز

در امید واهی یک مرهمیم این روزها

سیب در دامانمان افتاد و دور انداختیم

وصله ی ناجور نسل آدمیم این روزها

تا کجاها می رسد فریادهامان تا کجا؟

در نی پوسیده ی خود می دمیم این روزها

بچگی کردیم، دنیا هم به بازیمان گرفت

دست هایت را بده...گم می شویم این روزها


:: موضوعات مرتبط: این روزهــــــــــا ، ،
:: برچسب‌ها: این, روزها, شب, شعر, غزل,

.:: ::.
شبـــــــــــ دائمی ست انگار
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : دو شنبه 28 مرداد 1391 ز : 7:0 بعد از ظهر | +

خالی تر ازسکوتم،از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شبـــــــــــ دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 



:: موضوعات مرتبط: شبــــــــــ دائمی ست انگار، ،
:: برچسب‌ها: شب, دائمی ست, انگار, شب شعر, غزل, ژنـــــــــــرال, اندوه, پرنده مهاجر, ,
.:: ::.
می دانی تـــــــــــو
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : جمعه 27 مرداد 1391 ز : 11:54 بعد از ظهر | +

  

مدتی شد که در آزارم و می‌دانی تـــــــــــو
به کمند تو گرفتارم و می‌دانی تـــــــــــو
از غم عشق تو بیمارم و می‌دانی تـــــــــــو
داغ عشق تو به جان دارم و می‌دانی تـــــــــــو
خون دل از مژه می‌بارم و می‌دانی تـــــــــــو
از برای تو چنین زارم و می‌دانی تـــــــــــو



:: موضوعات مرتبط: می دانی تــــــــــو، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
بازی بهانه بـــــــــــود
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : جمعه 27 مرداد 1391 ز : 11:54 بعد از ظهر | +

امشب میان رونق مهتاب بر زمین
با باد هم صدایم و با ماه هم نشین
وقتش رسیده است خداحافظی کنم
با جذبه ی نگاه تو ای دلرباترین
دست از تو شسته ام دگر آلوده ام مکن
خو کن به خاطرات ، مرا خوبتر ببین
تنها نگاه می کنمت من ز دوردست
فرصت برای خیره شدن نیست نازنین
آغاز بی ملاحظه ، پایان ناگزیر
گاهی رسیدن است و هر از گاه اینچنین...
این بار هم برنده ی میدان تویی قبول
بازی بهانه بود که رسوا شوم... همین

قرمز

:: موضوعات مرتبط: بازی بهانه بــــــــــود، ،
:: برچسب‌ها: شعر , غزل , چهار پاره , سپید , نو , مثنوی , شب نویس , ,
.:: ::.
نشانـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی ت : سه شنبه 27 مرداد 1391 ز : 9:0 بعد از ظهر | +

زیر این سقف كه پا بند تكانی هم نیست

 لرزش شعر نباشد ، هیجانی‎ ‎هم نیست

شب! برای تب آیینه "دراز"است اما

شعر اگر باشد و دیدار تو،" آنی" هم نیست

چه كنم چشم تو بر چشم من آوار شده ست

 سر ِ این زلزله جای نگرانی هم نیست

تو به ابری تر از این فاصله می اندیشی

من به این درد كه رد هیجانی هم نیست

عقده ی شعر مزین به نگاهت شده است

 ‎این چه بیماری حادی ست كه پیدا كردم؟

قهرمانم توئی و از تونشانی هم نیست

نشانیــــــــــ ، ،
:: برچسب‌ها: نشان, شب, شعر, ژنـــــــــــرال, غزل, ,

.:: ::.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به ژنـــــــرال... مي باشد.