|
بــــــی تـــــــو مهتابــــــ شبــــــی بــــــاز از آن کوچــــــه گذشتمــ
همــــــه تــــــن چــــــشم شــــــدم خیــــــره بــــــه دنبــــــال تــــــو گشتمــ
شــــــوق دیــــــدار تــــــو لبــریــــــز شــــــد از جــــــام وجــــــودمـــ
شــــــدم آن عــــــاشق دیــــــوانه کــــــه بودمـــ
☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼
فروردين 1395
مرداد 1394
خرداد 1394
مرداد 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
غزل , شعر , دوبیتی , رباعی , تک بیتی , سپید , شب , شعر , مثنوی , چهارپاره , و , ژنــــــرال , شب و شعر , عاشقانه , نو ,
|
سایت های برتر ایرانی
|
دوستت دارمـــــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : جمعه 17 خرداد 1392
ز : 4:40 قبل از ظهر | +
گفتــــــــی دوستت دارم
من هـــــــم باور کردم
اما هیچ وقت ندانستم
جنس دوستت دارم هایت چینی ست
:: موضوعات مرتبط:
دوستت دارمـــــــــــ،
،
:: برچسبها:
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
سر قـــــــــــرار
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
ز : 7:21 بعد از ظهر | +
دوباره ساعت پنج و قرار و شیشه ی ژل
لباس شیک و مرتب برای دیدن دل
دوباره آینه و شانه ، ادکلن ، عینک
برای هر که بخواهد شماره منزل
تو بین مخترعان گذشته و امروز
مرید یک نفری ، یک نفر ، گراهام بل
مرور می کنی آرام حرفهایت را
و جمله های چرندت که می شود کامل
قدم زنان و خرامان تو پیش می آیی
سر قرار رسیدی و مانده یک مشکل
کجاست آن که برایش دروغ می گفتی؟
و این تصور مضحک که او شده عاقل
تو قهرمان دروغی؟ دروغگو بس کن
یکی رسیده و حرفت به کل شده باطل
تو هیچ گاه خودت را شبیه خود دیدی؟
شدی به شکل الاغی که مانده پا در گل!
:: موضوعات مرتبط:
سر قـــــــــــرار،
،
:: برچسبها:
سر قرار ,
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
ساده تر از آبــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392
ز : 7:47 بعد از ظهر | +
پاشیده است حجم تماشا به آسمان
خورشید جان سپرده در آغوش کهکشان
پشت تمام ثانیه ها ایستاده است
یک اتفاق ساده تر از آب بی گمان
فصل بهشت یخ زده در ذهن شب ولی
در کوچه پرسه می زند آدم به عشق نان
حتی کلاغ قصه به مقصد رسیده است
مامانده ایم در تب آغاز بی زمان
شاعر سروده است خودش را به جای سیب
حوا ما رها شده در ذهن امتحان
حالا به جرم اینکه غزل چیده می شود
تبعید می شود به خودش شاعری جوان
این ابتدای قصه و آغاز رفتن است
شاعر کلاغ گم شده در عمق داستان
:: موضوعات مرتبط:
ساده تر از آبــــــــ،
،
:: برچسبها:
شعر ,
غزل ,
چهار پاره ,
سپید ,
نو ,
مثنوی ,
شب نویس ,
,
|
تب گندمــــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : یک شنبه 7 آبان 1391
ز : 9:14 بعد از ظهر | +
دلم میخواست عمری گم بمانم
span> شبیه تک تک مردم بمانم
span> ولی شعر آمد و هوای من شد
span> نشد دور از تب گندم بمانم
span>
:: برچسبها:
شبــــــــ,
و,
شعر,
,
|
این کوچــــــــه را
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 27 مهر 1391
ز : 5:7 بعد از ظهر | +
آنسـوتر از تمامی قـول وقـرار ها..
پاییـز را قدم زده ام بـی تو بارها..
پاییز کوچه با دو سه تـا تــاک ریخـته..
هــی برگ برگ می تکد از شاخسـارها..
امروز جمعه، چندم آذر، خیـــال کن..
داری قرار بــا من دل بیقرار...هـا..
یک تخت، تخت ساده چوب، من و تو و.....
گنجشـک های جاده چالوس،سارها..
یک باغ در تصــرف شوم کلاغ ها..
یک کاج در محـاصره قارقارها..
قلیان و چای، طعم غزل بر لبـان من..
چشـم تو، شاه بیت همه شـاهکارها..
من جنـگلم، به مخمل خورشید متهـم..
سر می کشـند از در و دیوار، دار ها..
من زنده ام هنوز ولـی گوش کن، ببین..
سر می رسند از همه جا لاشخــوارها..
یلدا ترین شب از شب گیـسـوی باغ را..
می زخمم از چکاچک خـون انارها..
بگذار عاشـقـانه بمیـرم به پـای تو..
گردن بگیر مرگ مرا گـرچه دار ها.....
ای گردباد خسته ی بی تکسـوار! های!..
گم کرده ایم رد تو را در غبارها..
یک شـب بیا تو با چمدانی پر از سلام..
در ازدحام مـبـهم سوت قطـارها..
بـاز آن نگاه مخمـلی نخ نمای را..
چون گل بدوز بر تـن ما وصـله دارها..
ما خسـته ها، فنا شده ها،ور شکسته ها..
ما بد قواره ها، یله ها، بـد بیار ها..
امروز جمعه، چندم آذر، خیال کن..
هی چکه چکه می چکم ازانتظــارها..
تو می رسـی و هلهله برپاست خوب من..
دسـتی تکـان بده به سرور چنارها..
این کوچه باغ با دو سه تـا تـــاک ریخـته..
هی برگ برگ می تکد از شـاخسارها..
این بیت ، سـمتِ مبـهمِ بارانِ دیرگاه..
این کوچه را قدم زده ام بی تو بارها..
:: موضوعات مرتبط:
این کوچــــــــه را،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
رباعی,
دو,
بیتی,
غزل,
,
|
لیلیــــــ و مجنونــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 27 مهر 1391
ز : 5:7 بعد از ظهر | +
بیا تا لیلی و مجنون شویمافسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانه اش با من
نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانهاش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من
نگو دیگر به من اندر دل اتش نمی سوزد
تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان
چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من
در این دنیای وا نفسای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من
:: موضوعات مرتبط:
لیلیــــــ و مجنونــــــ،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
غزل,
رباعی,
دو,
بیتی,
,
|
امشب صدای تیشه
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 27 مهر 1391
ز : 5:7 بعد از ظهر | +
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
:: موضوعات مرتبط:
امشب صدای تیشه،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
رباعی,
دوبیتی,
,
|
اهـمــیــت نـــدارد تـــو بــــدی!
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : سه شنبه 25 مهر 1386
ز : 11:51 بعد از ظهر | +
اهـمـیــت نـــدارد تـــو بــــدی مــن دوســتـــت دارم
تــو وقــتــی مــهربــان هــستــی مــن از احـــســـاس ســرشــارم
تـــو خــوبــی هــر کــه مــی گــویــد بــدی بـیـچـــاره دل داده
و از هــر کــس کـــه می خــواهــد تــو را مــن سـخـت بــیــزارم
چـــه فرقــی مـــی کند یــا عاشقــی یــا دوستـــم داری
عــزیــز مـــن نمــی خــواهــد کســی باشــی گـرفــتـارم
و یــادت هـســت مــی گفتــی کــه قـلـب عــاشقـــم از تــو
و مــن گــفتــم: خـــریـــدارم ،خـــریـــدارم، خـــریـــدارم،
قــســم خـــوردی دلـــم را مــی بــری بــا خــاطــرات خـــود
اگــر چــه خــواســتــی از ایــن سـمــاجــت دســت بـــردارم
هـمـیــشــه ســهــم مــن از تــو فـقــط لبــخـنــدهــایــت بــود
تــو را بــا اشــک هــایــت مــهــربانــم دوســت مـی دارم
:: موضوعات مرتبط:
اهـمـیــت نــدارد تــو بــدی،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
,
|
بی خبراز خویشــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
.باز شب ماند و من اين عطش خانگی ام
.باز هم ياد تو ماند ومن وديوانگی ام
.اشک در دامنم آويخت که دريا باشم
.مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم
.خواب ديدم که تو می آمدی و دل می رفت
.محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:
.يک نفر مثل پری يک دو نظر آمد و رفت
.با نگاهی به دل خسته ام آتش زد ورفت
.خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
.باز دنبال جگر گوشه ی مردم افتاد "
.آخرش هم دل ديوانه نفهميد چه شد
.يک شبه يک شبه ديوانه چشمان که شد "
.تا غزل هست دل غمزده ات مال من است
.من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است "
.آی تو! تو که فريب من و چشمان منی!
.تو که گندم! تو که حوا! تو که شيطان منی!
.تو که ويرانِ منِ بی خبر از خود شده ای!
.تو که ديوانه ی ديوانه تر از خود شده ای! "
.در نگاه تو که پيوند زد اندوه مرا ؟
.چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا ؟
.ای دلت پولک گلنار! سپيدار قدت !
.چه کسی اشک مرا دوخته بر چار قدت؟
.چند روزی شده ام محرمت ايلاتی من!
.آخرش سهم دلم شد غمت ايلاتی من!
.تو کجايی و منِ ساده ی درويش کجا
.تو کجايی و منِ بی خبر از خويش کجا
:: موضوعات مرتبط:
بی خبراز خویشــــــ،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
رباعی,
دوبیتی,
تک بیتی,
غزل,
,
|
این روزهــــــــا
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
این روزها هم صحبت دریا... این صخره های سنگی و سردند این روزها... این "روز ها" افسوس مثل خودت نامرد نامردند!
:: موضوعات مرتبط:
این روزهــــــــا،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
دوبیتی,
رباعی,
,
|
سربــــــاز
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
او دوست بود با کلمات و ستارگان
span> بر برجي از فلز، شب خاموش پادگان
span> ميخواست نامهاي بنويسد، ترانه خواند
span> تا ماه را به خواب کند، مثل کودکان:
span> دلتنگ نيستم که بپرسي براي که؟
span> عاشق که نيستم که بگويي چرا جوان؟
span> اين ابرها براي تو بالش کن و بخواب
span> ماه عزيز، ماه جوان، ماه مهربان!
span> سرباز، فکر کرد به يک روز خط خطي
span> سرباز، فکر کرد به شبهاي امتحان
span> آوازهاي زخمي ســــرباز، تا سحر
span> تکرار شد، ستاره ستاره، دهان دهان
span> وقت سحر که بين شب و روز ميکند
span> پوتين تابهتاي خودش را به پا جهان
span> ســرنيزهي هزار ستاره، به سمت او
span> چرخيد و دســت بند زدش ماه ديدهبان
span> تا عصــــــر، در ادامهي آواز او چکيد
span> از ابرهاي ســـوخته ، نعــش پــرندگان....
span>
:: موضوعات مرتبط:
سربــــــاز،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
دوبیتی,
رباعی,
غزل,
,
|
دوباره دختری امشبــــــ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
دو باره دختري امشب به خواب ديده مرا
كه از زبان غزل هاي من شنيده مرا
و با هزار دليل از دلش كه پرسيده
به اين نتيجه رسيده كه بر گزيده مرا
تمام خوابش را كرده است نقاشي
كنار خود لب يك باغچه كشيده مرا
مرا گرفته و بوسيده پر پرم كرده
ولي نگفته چرا بي اجازه چيده مرا
جواب نامه او چيست؟ اگر آري ست
چه طعم ميدهد اين ميوه رسيده مرا؟
نديده عاشق او ميشوم. همين امشب
رها نمي كند اين شوق تا سپيده مرا
جواب ميدهم آري اگر چه مي دانم
خدا براي رسيدن نيافريده مرا
:: موضوعات مرتبط:
دوباره دختری امشبــــــ،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
دوبیتی,
رباعی,
,
|
بعد از تـ ـ ـ ـ ـو
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
چه تاریک و چه دلگیرم در این شبهای بعد از تو
به زخمی خو گرفتم , زخم نا پیدای بعد از تو
منم با یک سبد آواز همراهی , توتنهایی
و من حالا به فکرم ,فکر یک تنهای بعد از تو
و شعرم شاخه تنگ قفس های منِ من شد
غزل, این یار دیرینه که شد آوای بعد از تو
و چون رودی که گم کرده خُم دریایی خود را
نمی دانم چه باید کرد , فردا های بعد از تو
تو صبحی در شب یلدای من بودی ولی اینک
چه تاریک و چه دلگیرم در این شبهای بعد از تو
:: موضوعات مرتبط:
بعد از تـ ـ ـ ـ ـو،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
غزل,
رباعی,
دو,
بیتی,
|
یکـ قابـ شکستهـ
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
یک قاب شکسته ست که تصویر ندارد
span> باغی ست که یک شاخه ی انجیر ندارد
span> یک قوری چینی ترک خورده تر از ماه
span> گنگویی یک بغض که تعمیر ندارد
span> آن چیست بگو؟ آن که شبیه شبح ماه
span> می آهد و در قلب تو تأثیر ندارد
span> دیرنده و دور است زمانی عطش مرگ
span> گاهی نه... نه... یک ثانیه تأخیر ندارد
span> این ساعت کز کرده به دلتنگی دیوار
span> دیریست که درمانده و تدبیر ندارد
span> عمری است که حیرانی یک هیچ نهان را
span> سر می دود و میل به تغییر ندارد
span> واکرده ام امروز سر سفره ی دل را
span> نان، سهمی از این بغض گلوگیر ندارد
span> وارونه بینداز زمین را که ببینی
span> امروز گرسنه خبر از سیر ندارد
span> از جان خودت سیری و شهری که دریده ست
span> شهری که دلی پای دلی گیر ندارد
span> خود خواسته جان در قدمش ریختم ای مرگ!
span> تیغ غضب آلود تو تقصیر ندارد
span> از گردنه ی هیچ به هر حیله گذشتم
span> این راه نفس گیر، سرازیرندارد
span> هی فلسفه می بافم و می افتمت از عقل
span> دیوانه همیشه غل و زنجیر ندارد
span> بی کوچه و بی عابر و سرگشته تراز سیب
span> بی خوابی ماه اینهمه تعبیرندارد
span> پایان غزل قصه ی یک کولی تنهاست
span> با آینه ای کهنه که تقدیر ندارد
span> مثل من آواره که دارایی اما ز هیچ
span> یک قاب شکسته است که تصویر ندارد
span>
:: موضوعات مرتبط:
یکـ قابـ شکستهـ،
،
:: برچسبها:
شب,
شعر,
غزل,
رباعی,
دو,
بیتی,
,
|
درتــــــــو
ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 22 مهر 1391
ز : 8:52 بعد از ظهر | +
ابری بده آرام بگیرم در تــــــــو
رودی هستم که ناگزیرم در تــــــــو...
نزدیک بیا مرا بغل کن آرامــــــــ
بگذار که آرام بمیرم در تــــــــو
:: موضوعات مرتبط:
درتــــــــو،
،
:: برچسبها:
شب,
شعر,
غزل,
دو,
بیتی,
رباعی,
,
|
صفحه قبل 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد
| |