ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : دو شنبه 29 فروردين 1392
ز : 8:0 بعد از ظهر |
+
من کیستم که وصال تو را آرزو کنم
این بس که جست و جوی تو را کوی به کوی کنم
چون شاخه صد زبان گره سنج بایدم
تا شرح وصف زلف تو را مو به مو کنم
دردا که نیست محرم رازی در این دیار
تا داستان عشق تو را بازگو کنم
ساقی ز چشم مست نگاهی به من فکن
تا من حکایت می و جام و سبو کنم
زآن آب آتشین خردسوز و دلفروز
جامی بده که سینه بدان شست و شو کنم
یک جرعه می به کام دلم ریز تا ز شوق
مستانه نعر بر کشم و های و هو کنم
خواهم شبی که فارغ از اغیار پیش او
عرض نیازمندی خود رو به رو کنم
آتش زنم به خرمن هستی از آه گرم
و از شوق آب دیده روان همچو جو کنم
در یاد دوست چشم فرو بست از همه
کنجی گرفته دیده دل سوی او کنم
در کلبه فراق دل چاک چاک را
با تار اشک و سوزن مژگان رفو کنم
بوی وفا و رنگ صفا نیست در جهان
چون کودکان چرا هوس رنگ و بو کنم
طبل میان تهی است روانبد زبانگ خویش
آهنگ جان ز نغمه دل آرزو کنم
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
داستان عشقـــــــ،
،
:: برچسبها:
شب و شعر ,
داستان عشق ,
عاشقانه ,
عارفانه ,
غزل ,
شعر نو ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
مشاعر ,
شاعران بلوچ ,
شب و شعر ,
داستان عشق ,
عاشقانه ,
عارفانه ,
غزل ,
شعر نو ,
رباعی ,
دوبیتی ,
تک بیتی ,
مشاعر ,
شاعران بلوچ ,
,