ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : شنبه 16 خرداد 1391
ز : 3:26 بعد از ظهر |
+
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
درسینه ام پر می زند شبها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتد در جویی
از کودکی دیوانه بودم مادرم می گفت
از شانه ام هر روز می چیدست شب بویی
نام تو را می کند روی میز ها هر وقت
درست آن دیوانه می افتد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیر است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز من با نا امیدی چشم می پوشی
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آینـــــــــــه خیلی هم نباید راستگو باشد
من مایه ی رنج تو هستم راست می گویی
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
آینــــــــــه،
،
:: برچسبها:
آینه,
عشق,
غزل,
شب,
شعر,
شب,
شعر,
ژنـــــــــــرال,
,
,
,